
در طول ده روز گذشته ، اتفاقاتی افتاد که از جهات مختلف قابل واکاوی است . در این یادداشت اشاره کوتاهی خواهیم داشت بر یکی از جهات مغفول مانده در عرصه های اجتماعی ایران .
نقد بیطرفانه قطعا سازنده است و همه دانشمندان علوم انسانی بر لزوم نقد و نظر براای بالندگی فرهنگی جوامع تاکید میکنند ، نقدی که کاملا بیطرفانه بوده و حاوی توهین و افترا و بدون خشونت باشد . چنین نقدی نه تنها حق همه انسانها ، بلکه وظیفه ای همگانی است .
سئوال این است که آیا همه میتوانند در هر زمینه ای نقد و نظر داشته باشند ؟ که در پاسخ باید گفت که سئوال در ذهن همگان ایجاد میشود و همه میتوانند برای یافتن پاسخ و یا بقول معروف ، روشن شدن ذهن خود سئوال کنند ، ولی آنکس که باید پاسخگو باشد ، خود باید متخصص باشد یعنی کاملا بر زوایای مختلف سئوال احاطه داشته و مسلط باشد . در غیر اینصورت سوال کننده با ابهام بیشتری صحنه را ترک میکند ، در حالی که قانع نشده است .
نوع سوال هم بسته به جایگاه فرد پاسخگو متفاوت است ، بطور مثال اگر پاسخگو یک پژوهشگر یا استاد دانشگاه باشد ، هم سوال و هم جواب متفاوت خواهد بود ، اینجاست که فرد پاسخگو باید نوع بیان و نظرش را با سوال کننده منطبق کند . اگر سئوال کننده فردی با تحصیلات متوسط یا پایین باشد ، او باید پاسخ خود را به همین صورت تنظیم کرده و آکادمیک پاسخ ندهد . از همه اینها که بگذریم ، سئوال دیگری مطرح میشود :
پاسخگویان ملت و جامعه چه کسانی هستند ؟
اعضای یک جامعه ، بخشی از پاسخ سئوالات خود را در محاورات و روابط اجتماعی روز مره بدست می آورند که البته متقن و مستند نیست . بخش دیگری هم پاسخ ابهامات خود را از طریق رسانه ها دریافت میکنند که این مورد هم آنچنان سندیتی ندارد ( بخصوص رسانه ها و شبکه های اجتماعی ) ولی در مجموع دو گروه عمده از مدیران اجتماعی موظف به پاسخگویی هستند که عبارتند از
1- سیاستمداران و متولیان اداره جامعه
2- نخبگان علمی و اجتماعی
در مورد اول ، متولیان اداره جامعه را مردم انتخاب میکنند تا بر اساس قوانینی که موجود است یا قانونگذاران تدوین و برای اجرا ابلاغ میکنند ، انجام وظیفه کنند ( قظعا هیچ قانونی وحی منزل نبوده و مصون از خشه و ایراد هم نیست ، ولی بدترین قانون از نبود قانون بهتر است ) قانئن ممکن است در مرحله تصویب و یا در مرحله اجرا دچار کاستی هایی باشد که مردم بر اساس قانون اساسی حق نقد و اظهار نظر را دارند و متولیان نیز یا باید سئوال کنندگان را قانع کنند و یا نسبت به اصلاح قانون اقدام نمایند .
گروه دوم نخبگان علمی و اجتماعی هستند . این گروه از مردم به واسطه داشتن صلاحیت علمی ، نقایص را زودتر تشخیص میدهند و وظیفه دارند نسبت به اظهار نظر کارشناسی با استفاده از ابزارهایی که در اختیار دارند ( مدرسه ، دانشگاه ، مسجد ، رسانه ، سازمانهای غیر دولتی ، احزاب و ... ) بعنوان یک نهاد اجتماعی واسط بین مردم و دولتمردان اولا شبهه های کف جامعه را پاسخ دهند و هم سئوالات ، نقایص و ابهامات کلان را به سیاست گذاران و متولیان اداره جامعه منتقل کرده و روند اصلاح اجتماعی را تسهیل نمایند .
آسیبی که در غیاب نخبگان اجتماعی وارد خواهد شد
اگر نخبگان سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی احساس وظیفه نکرده و صحنه را خالی کنند ، مردم بی پناه به دام صیادان و شیادانی خواهند افتاد که با انگیزه های پیدا و پنهان مردم را بسوی امیال و اغراض شخصی و گروهی عمدتا سیاسی سوق خواهند داد که تبعات و زوایای پنهان آنرا حتی گروههای نخبه علمی هم در کوتاه مدت نمیتوانند تجزیه و تحلیل کنند .
در چنین فضایی که جایگاه نخبگان خالی است ، بیسوادان سیاسی و فرهنگی مهار اجتماعی را بدست میگیرند که صرفا بخاطر نام و نانی که به سبب مهارت در یک یا چند رشته مهارتی که هیچ ارتباطی با مسائل اجتماعی مردم ندارد بدست آورده اند ، بعنوان چهره های شناخته شده از سوی مردم ( سلبریتی ها ) نقش آفرینی میکنند . بسیاری از آنه نه از جامعه و مسائل آن چیزی میدانند ( چون رشته تحصیلی شان متفاوت بوده و یا حتی دانشگاه هم نرفته اند و صرف داشتن یک استعداد ژنتیکی و بصورت تجربی مطرح شده اند ) در غیاب دانشمندان اجتماعی ، اقشار متوسط جامعه به قول معروف می بینند که ( در نبود خربزه چغندر هم سالار است !!) و همان راهی را میروند که بیسوادان به آنان نشان میدهند که در نود درصد موارد به " ترکستان " منتهی میشود .
... و در نهایت
اگر فرهنگ گفتگو در چارچوب قانون از جامعه ای رخت بر بندد ، مهاندین هم وارد صحنه میشوند و احساس بر عقلاتیت خواهد چربید و نتیجه اش چیزی جز انهدام و تخریب اموال عمومی ، قتل و تجاوز ، توهین و تحقیر یکدیگر ، گسست اجتماعی ، قوم و قبیله گرایی و در انتها نیز فروپاشی ملی و تمدنی خواهد بود
زنده باد اسلام ، دین گفتگوی منطقی
پاینده باد ایران قدرتمند
اضافه کردن نظر